احسان عشق مامان و بابااحسان عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

برای احسانم می نویسم..

روزمرگی های بی تکرار..

سلام معجزه آفرینشم ... امروز کوته مجالی دست داد تا برایت از اینهمه عاشقانه ای که نصیبم کردی بنویسم ... پسر خوشبختم امروز درست٣سال و ٦ ماه و٢٨روز از تولدت می گذرد و این یعنیدر این مدتمن بهترینها را تجربه کردم ... بهترین نگاه را دیده ام : وقتی تو به من چشم میدوزی و با چشمانت میخندی که یعنی : مرا می شناسی.. بهترین لحظات را حس کرده ام در کنار تو.. معجزه ی کوچک روزمرگی های من .. من با تو هر روز متولد می شوم.. تا ابد عاشقانه دوستت دارم ...
28 شهريور 1390

دوستت دارم هایم برای تو...

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی ! ؟ غصه هایت برای من ... همه بغضها و اشكهایت برای من ... بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ... صدای همیشه خوب بودنت را دوستت دارم ... ...
28 شهريور 1390

دنیای من

تمام دنیای من خلاصه می شود به یک لبخند تو.. و به روزهای بدون توقفی که هر روز هایش تو بزرگ و بزرگتر می شوی.. و در این گذر زمان حسی وجود دارد که اشتیاق مرا به آمدن فردا بیشتر می کند.. هر روزها احساس می کنم اگر تو در کنارم نبودی قلبم تپش نداشت.. و شبهایم بی تو مهتابی نبود.. ستاره باران شبهای من وتمام دنیای من عاشقانه دوستت دارم.. ...
28 شهريور 1390

برای پسرم..

مثل فرشته ها شده ای احتیاط کن زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن درهای بی قراری پروانه بسته نیست ای غنچه ای که واشده ای احتیاط کن دیدم کسی که رد تو در باد می گرفت در باد اگر رها شده ای احتیاط کن از حالت نگاه تو احساس می شود با عشق آشنا شده ای احتیاط کن می ترسم از چشم بد این حسود ها تفسیر رنگ ها شده ای احتیاط کن وقتی طلوع می کنی از پشت پنجره قابی پر از بلا شده ای احتیاط کن چندیست من عاشق این زندگی شدم حالا که جان ما شده ای احتیاط کن ...
28 شهريور 1390