اینروزهای دوری از خانه
امروز بالاخره به نت دسترسی پیدا کردم از این به بعد رمزدار می نویسم ما خوبیم احسانی هم خوبه.. این پستو صرفا جهت اطلاع دوستانم نوشتم موفق و پیروز باشید.
نقاشیهای مرداد 91
اینارو خونه مامانی مریم کشیدی با امکانات حداقل خودکار و سر رسید باطله.. اینبار می خوام نقاشیهاتو بدون شرح بذارم هر کس خودش حدس بزنه که اینهایی که کشیدی چی هستن.. حالا هر کی می تونه حدس بزنه اینها چی هستن؟ ...
اینروزهای بدون پدر پادشاه..
هنوز چند روزی از رفتن پدر پادشاه نگذشته که تو چهرت داره این دوری نمود می کنه.. پنجشنبه خونه مامان مریم شما بودیم که یهو دیدم خبری ازت نیست.. از سر سفره افطار بلند شدم دیدم وسط چهارچوب در اتاق خواب نشستیو لباتو لوچ کردی.. می گم چیه مامان چی می خوای؟ تو همون حالت بغض با یه حالت مظلومی در حالی که چشمات برق می زنه بخاطر اشکایی که توش جمع شده می گی: من بابارو می خوام... بغضت میترکه.. کلی آرومت کردم که بابارو چیکار داری بگو خودم برات انجام بدم.. دوست داری ببرمت پارک.. دوست داری برات چندتا خوراکی که دوست داریو بخرم.. هر چی گفتم نتونستم آرومت کنم.. آخرش گفتم می خوای بابایی حرف بزنی؟ گفتی : آره.. این...
مستقل شدم..
تولدت مبارک ..
بابا آب داد بابا نان داد... و هیچ وقت نفهمیدیم که بابا چه چیزهایی به ما یاد داد.. دوست داشتن تنها دلیل برای آرامش قلب پدریست که تمام روز را در بیرون از خانه می گذراند تا من حس نکنم ناملایمات زندگی را.. بابا محسنم تولدت مبارک.. من به این باور رسیدم که پدر ها هم فرشته اند... بینهایت دوستت دارم بابای مهربونم .. ...
آموزشگاه زبان..
چند وقتیه یه دوست خوبم که شاید خیلیاتون بشناسیدش عروسک خوشملشو یه آموزشگاه زبان ثبت نام کرد.. مامان عروسک ناز خاله به منم پیشنهاد کرد که شمارو اونجا ثبت نام کنم.. منم کلی همت کردم و یه روز شمارو بردم اونجا.. میگم همت آخه خیییییلی از ما دوره.. خلاصه یه کوچولو دودل بودم به چند دلیل یکی دوریه راهش یکی توقع زیاد خودم از آموزشگاهی که می خوام تو رو توش ثبت نام کنم.. و آخرین مورد اینکه تو اصلا زیر بار نمی رفتی که از خاله هنگامه جدا شی و این بیشتر از هر چیزی منو نگران می کرد.. به هر ترتیبی بود رفتیم و محیط اونجارو دیدیم امکانات ویژه ای نداره ولی مربی های خوبی داره که به نوع تدریسشون کاملا مسلط هستن.. ...
آلبوم نقاشی..
این سری نقاشیهات کاملا ذهنیه یعنی قبلش حتی از من نخواستی برات یکی بکشم .. اینبار جدا مامانو غافکگیر کردی عزیزم.. طاووس به روایت پسر پادشاه.. گورخر به روایت احسان.. هشت پا به روایت احسان.. طاووس از نوعی دیگر.. خیلی نقاشی دوست داری بیشترین وقتتو صرف کشیدن چیزهایی که دوست داری می کنی.. عاااااااااااااااااااااااااااااااشقتم.. ...
آخر هفته به لواسان می رویم..
از اونجایی که شما و پدر پادشاه علاقه شدیدی بهکنار آب و آب بازیو اینجور حرفا دارید با کوچکترین اشاره ای که بهتون می شه از خودتون بی خود میشینو سریع پیشنهاد رو قبول می کنین.. اینم لواسون رفتنمون با خانواده پدر پادشاه.. کلا تابستونا تو همه عکسات در حال خوردن هندونس.. دوتا پسر عمو ... من اگه می فهمیدم تو فقطو اونجوری زمینو نگاه می کنی تو فکر چی هستی خیلی خوب می شد.. اینم عکس آسمون لواسون.. اونوقت می گن آسمون همه جا یه رنگه اما واقعیت اینجوری نیست.. دشتم با خودم فکر می کردم اونا که لواسون زندگی می کنند دارن چیکار می کنن اگه ما داریم زندگی می کنیم..؟ ...