احسان عشق مامان و بابااحسان عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

برای احسانم می نویسم..

اینروزهای بدون پدر پادشاه..

1391/5/7 16:23
نویسنده : مامان راحله
1,333 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز چند روزی از رفتن پدر پادشاه نگذشته که تو چهرت داره این دوری نمود می کنه..[qaqaq.gif]

پنجشنبه خونه مامان مریم شما بودیم که یهو دیدم خبری ازت نیست..

از سر سفره افطار بلند شدم دیدم وسط چهارچوب در اتاق خواب نشستیو لباتو لوچ کردی..[gftrde.gif]

می گم چیه مامان چی می خوای؟

تو همون حالت بغض با یه حالت مظلومی در حالی که چشمات برق می زنه[rrrrr.gif] بخاطر اشکایی که توش جمع شده می گی: من بابارو می خوام...[zzzzz.gif]

بغضت میترکه..

کلی آرومت کردم که بابارو چیکار داری بگو خودم برات انجام بدم..[mkjnhb.gif]

دوست داری ببرمت پارک..[wwwww.gif]

دوست داری برات چندتا خوراکی که دوست داریو بخرم..

هر چی گفتم نتونستم آرومت کنم..

آخرش گفتم می خوای بابایی حرف بزنی؟

گفتی : آره..

 

اینروزهای دوری پدر پادشاه هم که زود زود میادو دیر دیر میره..[qqqqq.gif]

خدا هیچ بابایی و از هیچ بچه ای دور نکنه..

دوستت دارم پسرم.. به امید روزی که خودت بابا بشی و همیشه پیش بچه هات باشی عزیزم

[mkjnhb.gif][mkjnhb.gif][mkjnhb.gif][mkjnhb.gif][mkjnhb.gif][mkjnhb.gif][mkjnhb.gif][mkjnhb.gif][mkjnhb.gif][mkjnhb.gif]

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

زهرا از نی نی وبلاگ213
7 مرداد 91 19:51
این جمله بالایی پست ثابت وبلاگت حسابی منو برد تو فکر....
برد منو به دوران بادبادکهای رنگی کودکی ام و عجیب مزه شیرینش رو حس کردم...
ممنونتم عزیزم


خودم هم همین حسو دارم وقتی می خونمش..
خوشحالم که حال و هواتو عوض کرد
زهرا از نی نی وبلاگ213
7 مرداد 91 19:52
الستونو ولستون بابای احسانو برسون


زود زود برسون که مارو کشت این پسر پادشاه..
زهرا از نی نی وبلاگ213
7 مرداد 91 19:53
احسان جونم این روزای دوری میگذره و تو بزودی باباتو میبینی
هرچند مامانی ننوشته بابائی کجاست و چرا ؟!!!!!!!!


بابایی سفر کاری رفته..
امیدوارم که برای پسرم زود بگذره
مهدی کوچولو
8 مرداد 91 1:13
مگه قرار نبود ایندفعه مامانی بره؟حالا ببین شما بری چیکار میکنه؟؟؟؟بابایی بیا مامانی کچل شد


دفعه قبل من رفته بودم عزیزم دقیقا هم به خاطر اینکه بابایی قرار بود بره رفتم
بابای دوقلوها
8 مرداد 91 10:37
ای بابا
احسانی؟؟؟؟؟؟ تو دیگه مردی شدی
تو باید مامانی رو دلداری بدی نه اینکه خودت بشینی یه گوشه و بهونه بابا رو بگیری

از این به بعد مرد خونه خودتی


احسان : دلم بابامو می خواد خو..
ممنون از حضورتون..
دلاتون شاد لبتون خندون
سیدمهدی
8 مرداد 91 10:54
سلام
واقعا خیلی خوبه که جوری احسان رو تربیت کردید که وابسته تنها به یکی از والدین نیست و هر دوتا رو با هم میخواد و دوست داره
به امید خدا زودی پدر پادشاه می یاد دایی جووووووووون


سلام
همه بچه ها مامانو باباشونو باهم می خوان حتی اگه اونا همدیگرو نخوان..
میسی منون دایی جون
مامان خورشيد
8 مرداد 91 13:37
جايش توي دلتون خالي نباشه. الهي هميشه تو آغوش پر مهرش باشين.


الهیییییییییییی.. ممنون
نانی
8 مرداد 91 14:40
آخیییییییییییی ناااااازی الهی قربون اون اشکهای پاکش بشم. نمیدونم چرا این بچه ها مخصوصا پسرها بابایی هستن!!! مانی هم با اینکه خیلی کوچیکه ولی خیلی به باباش وابسته هست. خدا حفظشون کنه و همیشه کنار هم شاد باشین


ممنون مامان مانی جووووووووون..
امیدوارم هیچ پسری از هیچ پدری دور نباشه...
مژده
9 مرداد 91 1:38
اخ عزیزم چه پسر بااحساسی خدا حفظت کنه احسان عزیزم


میسی منون خاله مژده جون
مامان ا تنا
9 مرداد 91 2:56
وای عزیز دلم ایشالله زود زود بابایی میاد .عجب روزگاری منم که الان مامان شدم هنوز دوری ازبابام لبامو به قول مامان احسان جونی لوچ میکنه خدا سایه هیچ پدر مادری رو از سر بچش کم نکنه از جمله پدر پادشاه


منم همین طورم..
سیدمهدی
9 مرداد 91 9:31
اصلا با نظرت موافق نیستم
بعضی از پدر و مادرها جوری بچه رو تربیت میکنن که به یکیشون وابستگی بیشتری پیدا میکنه و وقتی از بچه میپرسی کی رو دوست داره میگه مامانی یا بابایی


شاید یک در هزار اینجوری باشه..
وگرنه واقعا اینجوری نیست..
مامان تارا و باربد
9 مرداد 91 12:44
قربون اون دل تنگش برم من امیدوارم هر چه زودتر بابایی بیاد نماز و روزه هاتون قبول حق


منون خاله جون..
الهام مامان رامیلا
10 مرداد 91 0:21
سلام علیکم راحله خانم نبینم اقا محسن دور باشه انشالله زودی میاد خاله جان احساساتی نشو عزیزم
بوسسسسسسسسسسسس


سسسسسسسسسسسسسلام الهام جون..
ایشالله
بووووووووووووووس
مامان احسان
10 مرداد 91 9:12
سلام راحله جان امیدوارم همسرت زودتر به سلامت برگردن تا احسان جان هم احساس دوری و دلتنگی نکنه خلاصه در عالم دوستی اگر کاری از دست ما بر میاد بگید قول میدم دریغ نکنم


ممنون مامان احسان جون
برام اینروزها خیلی دعا کن
مامان خورشيد
10 مرداد 91 9:50
دوست داشتي به وب خورشيد بيا و نظرتو راجع به مطلبم بنويس.


اومدم و نظرمو گفتم
الهام مامان رامیلا
11 مرداد 91 0:08
سلام عزیزهمممممممممممممممممممممممممممم
خوبی عچقم احسانی خوبه باور که همش به فکرتم اگه نمی رفتیم مسافرت بازم همش بهت زنگ میزدم وباهم حرف میزدیم خیلی احساس نزدیکی بهت میکنم خواهررررررررررررررررررررررررررررررر ( شکلک یه آدم خود شیفته ) عزیزم مراقب خودت و احسانی باش تا آقا محسن بیاد کاری داشتی بهم اس بده عزیزمممممممممممم


سلام عسسسسسسسسسسسییییییییییییییییییسم
ملسی که با یادمی..
منم همین حسو بهت دارم خواهر..
چشم ممنون از اینهمه محبت
اميرمسعود
11 مرداد 91 10:07
احسان خاله هر چي هم ما بگيم بازم بابايي تو جاي هيچ كدوم از حرفاي مارو نمي گيره و بدون دعا مي كنيم زود زود بياد پيش پسر گلش
خوبي راحله جان؟ احسان كه حال و روزش معلومه ولي ايشالا هميشه خوب و خوش باشين


سسسسسسسسسلام سلام سلام دوست دیرینه خودم محبوبه کجایی..؟
اینروزها آدمها بیش تر از پیش آزارم میدن..
دلم برات خیییییییییییلی تنگه
الهام
11 مرداد 91 17:23
سلام عزیزم چقدر قشنگ نگاشتی دلتنگی کودکی رو کاش آدم بزرگا هم ایجوری باشن.احسان نازمو ببوسش برام به امید دیدار هرچه زودترش با پدر مهربونش.وقت کردی به منم سر بزن خوشحال میشم.


ممنون از حضورت
چشم حتما سر می زنم
mami neda
13 مرداد 91 19:12
سلام عزیزمممممممممممممممممممممم
وای اول از همه بگم که اهنگ وبلاگتتتتتتتتتتتت خیلییییییییییییییییییی زیباس خیلیییییییییییییییی خیلییییییییییییییی زیباس اشک تو چشمام جمع شد
خانوم میشه این اهنگوو بزارم برای وبلاگ پسرام؟؟؟؟
دوم
احسان نازنین الهی خاله قربون دلتنگیت برههههه.... دعا میکنم بابایی زود بیاد پیشتون
تو هم دعاا کن خاله ندا زود بتونه بره پیش بابا مامانش
دوستتون دارم
هم احسانو هم مامان مهربونشوووووووو
راستی وبلاگ جدید ما
http://nima2007nikan2011.blogfa.com/


سسسسسسسسسسلام سلام سلام ندا جون..
وقتی نظرتو تو وبلاگ احسانی می بینم کلییییییییییییی ذوق می کنم..
آهنگ وبلاگ قابلتو نداره دوستم..
امیدوارم که زود برگرده و این روزهای تلخ تموم شه..
وبلاگ جدید هم مبارک عزیزم..

پرنیا جون و مامانش
14 مرداد 91 8:50
احسان قشنگم کلی واسه خودت مرد شدی ماشالله به این گل پسرمون چرا گریه عزیزم .بابا جون رفته سفر زود بر میگرده عزیزم


سلام میسی منون خاله ملیحه جون
ilijoon
17 مرداد 91 16:50
بميرم برات گلم غصه نخور بابايي زودي برميگرده
ilijoon
17 مرداد 91 16:51
ان شاالله سايه همه بابا ها رو سر بچه هاشون باشه وهيچ بابايي از هيچ بچه اي دور نباشه
مامان رها
19 مرداد 91 15:23
غصه نخور خاله جون می دونم سخته من و رها هم 11 ماه از تولد رها رو بدن بابا سر کردیم و فقط آخر هفته ها یک روز می دیدمش ولی رها کوچیک بود و اما با همون کوچیکیش دلش برای باباش تنگ می شد و فقط صداش آرومش می کرد و مواظب خودت باش
مامان رها
19 مرداد 91 15:24
اما این روزهای سخت می گذره و شیرینی بعدش که اینده توست همه تلخی ها رو می شورد غصه نخور عزیز جون