آموزشگاه زبان..
چند وقتیه یه دوست خوبم که شاید خیلیاتون بشناسیدش عروسک خوشملشو
یه آموزشگاه زبان ثبت نام کرد..
مامان عروسک ناز خاله به منم پیشنهاد کرد که شمارو اونجا ثبت نام کنم..
منم کلی همت کردم و یه روز شمارو بردم اونجا..
میگم همت آخه خیییییلی از ما دوره..
خلاصه یه کوچولو دودل بودم به چند دلیل یکی دوریه راهش یکی توقع زیاد خودم از آموزشگاهی که می خوام تو رو توش ثبت نام کنم..
و آخرین مورد اینکه تو اصلا زیر بار نمی رفتی که از خاله هنگامه جدا شی و این بیشتر از هر چیزی منو نگران می کرد..
به هر ترتیبی بود رفتیم و محیط اونجارو دیدیم امکانات ویژه ای نداره ولی مربی های خوبی داره که به نوع تدریسشون کاملا مسلط هستن..
امروز بعد از گذشت دو هفته از شروع رفتنت به آموزشگاه حرفای با مزه ای می زنی..
احسان: مامان اگه کار خوب کنم (پست من ) همون فرشته مهربون سابق برام جایزه می یاره..
من:
احسان: رد اند یلو اند گیریییییین پرپل اند اورنج اند بلوووووووووووووووووو.. ( شعر رنگین کمونه آموزش رنگا)
من:
خلاصه اینکه پیشرفت خوبی داره..
برات همیشه ها موفقیت ..
زندگی آروم سر شار از آرزو های برآورده شده خووووووب آرزو دارم عزیزززززم..
پی نوشت: می خوام چند روزی تورو با پدر پادشاه تنها بذارم..
این اولین باریه که از بدو تولدت می خوام تنهات بذارم خیلی نگرانم و از همین الان دلتنگ..
چیزی که پدر پادشاه سالهاست داره با مسافرتهای زیاد تجربه می کنه می خوام تجربه کنم..
امیدوارم بهتون سخت نگذره عزیز دل مامان.. برای پدر پادشاه هم نگرانم آخه تا به حال مسئولیت کارهای شما گردنش نبوده.. البته بهش اعتماد دارم خیلی مسئولیت پذیره اما...
نگرانم دیگه ..
خیلی دوستون دارم..
نهایت عشق چیست.. نهایت عشق برای من امتداد منحنیه لبخند حجم کوچکیست که تمام وسعت مرا در بر گرفته و مرا به عاشق ماندن و نفس کشیدن امیدوار می کند..