یادش بخیر..
یادش بخیر بچه که بودیم برای روز مادر دوتایی شیرینی توت درست کردیم یواشکی.. یادش بخیر تو همون اتاق یواشکی تو از خودت چیزهای عجیب اختراع می کردی و برای تستش روی بابا رو کمک من حساب می کردی.. یادش بخیر تولدت برات یه بسته شکلاتی که دوست داشتمو خریدم اون موقع فقط 6 سالم بود.. یادش بخیر او بلال کوچولوه رو که قولشو بهم دادیو پولشم گرفتی و تا من برم و برگردم فروختیش.. یادش بخیر آرزوم بود یه بار سوار دوچرخه کوهستانیت بشم و تو آرزو به دلم نذاشتی.. یادش بخیر یه روز که تو راه مدرسه دوتا پسر اذیتم کرده بودن منو سوار موتورت کردیو چند بار اون مسیرو رفتی و برگشتی تا حالشونو بگیری.. یادش بخیر بیشتر وقتا باهم دعوا می کردیم ولی من خیییییلی دوس...