احسان عشق مامان و بابااحسان عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

برای احسانم می نویسم..

ادامه تولد..

1390/11/1 13:24
نویسنده : مامان راحله
292 بازدید
اشتراک گذاری

روز 5 شنبه با پدر پادشاه تصمیم گرفتیم ببریمت بیرون یه جشن 3 نفره برات بگیریم..قلب

از خونه زدیم بیرون کلی تو ترافیک خیابونا موندیم بالاخره بردیمت رستوران سنتی چهل ستون اونجا چون وسطش حوض داره تو خیلی دوست داری چون می تونی حسابی آتیش بسوزونی..شیطان

خلاصه اولین سفارشتون هم که همیشه سالاد هستشو براتون گرفتیم آخر سر هم که می خواستیم بیایم امر فرمودین چای میل دارید..

ما هم گارسون رو صداکردیم و ازش خواستیم برای قبله عالم چای بیارن..بازنده

تو هم که کم طاقت هنوز چایی رو نریخته یه هورت کشیدیو وایییییییییییییییییییی..خوشمزه

دهنت سوخت بعدش شروع کردی به دعوا کردن من عصبانیآخه من نمی دونم این وسط من چیکاره بودم خودم هم نفهمیدم..سوال

خلاصه این تولد هنوز ادامه داره..ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)