فراق پدر و بلاهایی که سر پسر پدر پادشاه می یاد..
بعد از گذشت چند روزی در فراق پدر پادشاه دیروز تصمیم گرفتیم کمی خوش بگذرونیم(مثلا) و راهی شدیم به سمت خونه خاله پریسا جون جون..
جاتون خالی به احسان حسابی خوش گذشت..
اما امروز در یک حرکت خود جوش احسانی حسابی به خودش آسیب رسوند..
منم که مامان مهربون اصصصصصصصصصصصصصصصصلا دعواش نکردم فقط حاضرش کردم و اصلا نگفتم که آخه چرا این کارارو می کنی ..
و سوار ماشینش کردمو به سمت خونه پرواز کردم(خدا رحم کرد پلیس نبود)
حالا عکس شاه پسرو ببینید با صورت خراشیده..
اینجا مظلوم نشت تا ازش عکس بگیرم اما بعدش..
اومد پایین و شروع کرد به فیگور گرفتن ..
اگه ولش می کردی می خواست همه بن تن هاشو بیاره با همش عکس بگیره..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی