احسان عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
اندر احوالات روزهای فراق پدر پادشاه تنها چیزیکه اینروزها لبخند روی لبام میشونه لبخند توئه..
ماشالله خیلی بزرگ شدی عزیزم..
اون عکسهای بالای سرت 1 سالگیته..
قربون ژسهای مردونت برم ..
اینم مال وقتیه که یه چیزی می خوادو من بهت میگم نه ..
نظرات (30).gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
از اون به بعد وقتی بعد از ظهرا از دانشگاه میام اولین کارم اینه که به وبلاگت سر بزنم.حتی اگه پست جدیدم نداشته باشی قبلیا رو نگاه میکنم...چون از لبخندت انرژی میگیرم.با خوندن هر کدوم از روزمرگیهات به دنیای پاک و شیرینت یه کوچولو حسادت میکنم!!الان که دارم عکسای جدیدت و میبینم خوشحالم که هستی که هستم که هستند کسایی مثل مامان و بابای مهربونت که وقتی کسی مثل من میخواد پا بذاره توی این محفل گرم و صمیمی که تنها بهانه وجودش حضور گرم و دوست داشتنی تو بهش اجازه ورود میدن و ازش استقبال میکنن...gif){kind=small}
اما همین که حالش رو میپرسید به من و خانوادم لطف زیادی میکنید...به لطف خدا و دعای شما دوستان خوب امید داریم که یه روزی مثل سابق حالش خوب بشه.انشاالله شما و خانواده محترم همیشه سلامت باشین.gif){kind=small}
