خرچوپونه..
دیروز یه چیزی تو آشپزخونه داشت پرواز می کرد..
من فکر کردم سوسکه زودی فرار کردم رفتم ته پذیرایی احسان هم دنبال من..
یه کم عصبانی شدم که تو مردی من می ترسم تو چرا دنبال من می دویی..
خلاصه بعد چند دقیقه خودمو جمع و جور کردم که برم بکشمش..
به احسان میگم : احسان سوسک نیست ازین حشره هاست که رو درخت بود بهت نشون دادم..
اومدی از نزدیک نگاه کردی و گفتی : ااااااا آره مامان سوسک نیست خرچوپونست..
حالا خودتون حدس بزنید خرچوپونه چیه؟!!..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی