احسان عشق مامان و بابااحسان عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

برای احسانم می نویسم..

روزمرگی های بی تکرار..

سلام معجزه آفرینشم ... امروز کوته مجالی دست داد تا برایت از اینهمه عاشقانه ای که نصیبم کردی بنویسم ... پسر خوشبختم امروز درست٣سال و ٦ ماه و٢٨روز از تولدت می گذرد و این یعنیدر این مدتمن بهترینها را تجربه کردم ... بهترین نگاه را دیده ام : وقتی تو به من چشم میدوزی و با چشمانت میخندی که یعنی : مرا می شناسی.. بهترین لحظات را حس کرده ام در کنار تو.. معجزه ی کوچک روزمرگی های من .. من با تو هر روز متولد می شوم.. تا ابد عاشقانه دوستت دارم ...
28 شهريور 1390

دوستت دارم هایم برای تو...

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی ! ؟ غصه هایت برای من ... همه بغضها و اشكهایت برای من ... بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ... صدای همیشه خوب بودنت را دوستت دارم ... ...
28 شهريور 1390

دنیای من

تمام دنیای من خلاصه می شود به یک لبخند تو.. و به روزهای بدون توقفی که هر روز هایش تو بزرگ و بزرگتر می شوی.. و در این گذر زمان حسی وجود دارد که اشتیاق مرا به آمدن فردا بیشتر می کند.. هر روزها احساس می کنم اگر تو در کنارم نبودی قلبم تپش نداشت.. و شبهایم بی تو مهتابی نبود.. ستاره باران شبهای من وتمام دنیای من عاشقانه دوستت دارم.. ...
28 شهريور 1390

برای پسرم..

مثل فرشته ها شده ای احتیاط کن زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن درهای بی قراری پروانه بسته نیست ای غنچه ای که واشده ای احتیاط کن دیدم کسی که رد تو در باد می گرفت در باد اگر رها شده ای احتیاط کن از حالت نگاه تو احساس می شود با عشق آشنا شده ای احتیاط کن می ترسم از چشم بد این حسود ها تفسیر رنگ ها شده ای احتیاط کن وقتی طلوع می کنی از پشت پنجره قابی پر از بلا شده ای احتیاط کن چندیست من عاشق این زندگی شدم حالا که جان ما شده ای احتیاط کن ...
28 شهريور 1390

خدارا شکر..

تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر! مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر من باغبان تازه کاری بودم اما او یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم شب را ورق زد،ماه تابان شد،خدا را شکر مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است دلواپسی هایم دو چندان شدء،خدا را شکر !!! ...
28 شهريور 1390

آرزوهای در حال تغییر..

وقتی کودک بودم آرزو می کردم کاش خیلی زود بزرگ می شدم.. بزرگ تر که شدم آرزو می کردم کاش مستقل بودم.. مستقل که شدم آرزو می کردم کاش از وجودم فرزندی داشتم.. وقتی تو وارد زندگیم شدی آرزو کردم بزرگ شوی تا آرزو هایم را در تو تحقق بخشم.. اما روزهای متوالیست آرزویم اینست که بتوانم تا ابد عاشقانه دوستت داشته باشم .. دوستت داشته باشم.. و فقط دوستت داشته باشم.. تنها آرزوی دیرینه ام از امروز تا ابد.. عاشقانه دوستت دارم.. ...
28 شهريور 1390

دلتنگت هستم همیشه و همیشه و همیشه..

دلتنگت هستم همیشه ها .. زمانی که نیستی و گاهی حتی وقتی هستی.. این چه رسمی ست که مادرم دل نگران منبود و من غافل.. و هر روزها به من می گفت روزی حسم را خواهی فهمید.. زمان می گذشت و من حتی مفهوم سخنش را هم نمی فهمیدم چه برسد به درک حس مادر بودن.. ولی درک مادر بودن چیزی نیست که هر کس بتواند حسش کند.. دلتنگت هستم همیشه ها .. حتی وقتی هستی.. حالا فهمیده ام مادرم چه می گفت.. ...
28 شهريور 1390